گویند که در طوس، گَهِ شدت گرما
از خانه به بازار همی شد زَنَکی زال
بگذشت به دُکان یکی پیر حصیری
بر دل بگذشتش که « اگر نیست مرا مال،
تا چون دگران نَطع خَرَم بهر تنعم
آخِر نگریزد ز حصیری به همه حال.»
بنشست و یکی کاغذکی چِکسه برون کرد
- حاصل شده از کِدیه،به جو جو، نه به مثقال -
گفتا: « دَ دَ دَه گز حَ صَ صیری سَره را چند
نی از لُ لُ لُخ وز کَ کَ نَب وز نَ نَ نَ نال؟ »
شاگرد حصیری چو ادای سخنش دید
گفتش: « برو ای قحبه ی چونین به سخن لال!
تدبیر نمد کن، به نمدگر شو، ازیراک
تا نرخ بپرسی تو به دی ماه شود سال! »
مطایبه ای انوری ابیوردی
:)))))
+ چند بیتی، [ خیلی ] متفاوت تر از اشعار کلاسیک! :)
ملا لغتی میگه که:
نطع: چرمی دباغی شده که برای استراحت و نشستن از آن استفاده می کنند
کاغذکی چکسه: پول خرد اندک
به جوجو : اندک اندک
سَره: جنس خوب